عشق؛قصّۀ چشمان کسی ستگفتم:«شالت
آبیه ، مثه
دریاس ، موج داره دریات...»گفت: یَنی چی...؟گفتم: پیچ پیچی...خوابِ دستهای تو را دیدمکه با لبخنددریا را میریختی بر صورتمبیدار که شدمنه تو بودینه دریاچشمم اما خیس بودراه دریا را گرفتمباد وزیددلم لرزیدقلمم بوی ساحل گرفتبه چشمهایت که رسیدمدریا در من غرق شده بود...آه هابادند و با باد می رونداشک هاآب اند و به دریا می پیوندنداما به من بگووقتی که عشقفراموش می شودبه کجا می رود...؟ گفتگو ...
ما را در سایت گفتگو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : easao بازدید : 191 تاريخ : شنبه 17 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:21